داداشم
داداش امیر حسینم وقتی ٧ماهه بود اینم منم وقتی ٧ ماهه بودم. من خیلی دلم برای داداشم تنگ میشه اون زمان زیادی تو مدرسه اس ومن هی از مامانم میپرسم (امی حسین خجاس؟)وقتی میاد.. بهش گیر میدم من و ببره تا تو پارکینگ سه چرخه ام سوار شم واون من و هل بده .بهش دستور میدم (امی حسین با صبا باسی(بازی) بخونه).اونم با صبوری با من همراهی میکنه .اگه امیر حسین من و سرگرم نکنه من نمیزارم مامانم به کاراش برسه اخه هر کاری کنه منم باید همون کارو انجام بدم .نیست هم قد مامانم هستم اینه که تو همه چیز خودمو با اون مقایسه میکنم.مرثی امیر جونم........ ...
نویسنده :
مامان صبا
1:38