سلامی دوباره
سلام سلام.شرمنده به خاطر وقفه ای که تو به روز کردن وبلاگم پیش اومده.این مدت ما مشغول جابجا کردن خونمون بودیم اخه تواین خونمون من اتاق نداشتم .دیگه جامون تنگ بود به لطف خدا این کار انجام شد البته از فروردین که وبلاگم به روز نشده اتفاقهای خوب زیادی افتاده .مثل همین خرید خونه جدید .مسافرت به مشهد رفتن به قلعه رودخان ودهکده زیبای ماسوله مسافرت دسته جمعی با عمه و عمو وپدر بزرگ و مادر بزرگم به نوشهر.و....راستی دوست خوبم ایلیا هم دستگاه شنوایی شو امروز براش گذاشتن خدارو شکر...خودم هم روز به ر.ز حرف زدنم پیشرفت کرده ..همچنان به تماشای سی دی مشغولم .وهر روز لباسهامو خودم درمیارم و مدل به مدل عوض میکنم و خیلی وقتا با دادو بیداد مامامنم روبه رو میشم .که داداشم به دادم میرسه .در ادامه چند تا عکس از مسافرتها و کارهای روز مره براتون میزارم.یکیش همین عکسه که کار هرروزمه لباسامو از کش میارم میریزم زمین وهی لباس درمیارم بعد میپوشم..حتما عکسامو ببینید.........
ن
بابام که از ماشین میره بیرون جای من اینجاس!
ا
اینم سی دی هامه که به نوبت هر روز اگه زورم برسه نگاه میکنم و ابدا خسته نمیشم.
l
سفر به مشهد در خرداد 91
عکس داداشیم در دهکده ماسوله
داداشی کوهنوردم در قلعه رودخان .من عکس تکی ندارم .بابام تمام راه من و پشتش تا بالا برد.
امیر حسین در قلعه رودخان وصرف یه چایی دبش بعد یه کوهپیمایی سخت..
امیرحسین سوار قایق روی تالاب انزلی ..من از اون اقای قایق ران خیلی میترسیدم و اصلا چشمام و باز نکردم...
امیر حسین و محمد پسر عمه ام ...در سفری که با عمه اینا به نوشهر رفتیم .خیلی خوش گذشت.
امیر حسین تو جنگل سی سنگان..
ممنون از حوصلتون که عکسارو دیدید....