صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

شکست سکوت

صبا کاشت حلزون شنوایی شده و حالا شنواست.

روز عمل از زبان صبا

1390/6/27 19:26
نویسنده : مامان صبا
192 بازدید
اشتراک گذاری

اونروز صبح سرد زمستون یادمه پنج صبح مامان وبابا منو لباس گرم پوشوندن سوار ماشین شدیم وبرای چندمین بار رفتیم بیمارستان حضرت رسول تاییدیه عمل وگرفتیم رفتیم بیمارستان لاله .خیلی گرسنم بود اما مامان وبابا هیچی بهم نمیدادن .تو بیمارستان لباسای ابی رنگی بهم پوشوندن که اصلا اندازم نبود چند بار سوزن تو دستام کردن خیلی میترسیدم تا ساعت نه که اومدن من واز مامان وبابا گرفتن .اقاهه با مهربونی بهم میخندید و لپم و میکشید اما من دوسش نداشتم اخه من مامانم و میخواستم .من یه جایی بردن که همه دیواراش سبز بود وخیلی هم سرد بود من رو تختی گذاشتن که بالاش پر چراغ بود دوباره دستام و سوراخ کردن هر چی فریاد میزدم مامانم نمی اومد ..........از خواب که بیدار شدم مامانم با چشمای گریون بالا سرم بود دلم براش تنگ شده بود دهنم خشک بود سرم خیلی گنده شده بود از بینیمم خون می اومد بعد همه اومدن دوروورم شلوغ شد هنوز خوابم می اومدنمیتونستم تکون بخورم.  اونشب  من ومامان با هم بیمارستان موندیم مامان من تا صبح تو بغلش گرفته بود تا گریه نکنم  و از بینیم خون نیاد تا فرداش که بابا با گل و اسباب بازی اومد دنبالمون  ....یه ماه بعد رفتیم پیش همون اقایی که روز عمل دیده بودمش باند سرم و باز کرد بعد چند تا سیم روی سرم گذاشت وسردیگشونو زد تو کامپیوتر .....وای چی شد سرم داشت منفجر میشد وحشتناک بود جیغ زدم مامان وبابام هم گریه میکردن یه چیز نا اشنایی میرفت تو مغزم که بعدا فهمیدم اون صدا بود

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکست سکوت می باشد