وقتی سه ماهه بودم
شروع با نام خدا
صبا کوچولوی من الان هجده ماهشه .در هشت ماهگی فهمیدیم متاسفانه ناشنواست.اون در نه ماهگی عمل کاشت حلزون شده .الان دیگه شنوایی داره.این وبلاگو درست کردم تا بگم چقدر دوسش دارم .وبه خاطر نجاتش از خدا ممنونم....در ضمن مطالب صفحه قبل که قبل از تاریخ امروزه از وبلگ قبلیم انتقال دادم
نویسنده :
مامان صبا
20:04
عمل دخترم چه بوده؟
کاشت حلزون چیست؟ حلزون کاشته شده(کوکلئا) یک وسیله الکتریکی ساده یا پیچیده است که در شخص با کم شنوایی عمیق یا شدیدبه جمع آوری صداها کمک می کند. این وسیله شامل یک بخش خارجی است که پشت گوش قرار می گیرد و یک بخش دوم که با جراحی زیر پوست قرار داده می شود. کاشت حلزون شامل بخش های زیر است: · یک میکروفون که صداها را از محیط جمع می کند. · یک پردازنده گفتار صداهایی را که میکروفون از محیط گرفته است انتخاب و سازماندهی می کند. · یک انتقال دهنده که سیگنال ها را از پردازنده گفتار می گیرد و آنها را به ایمپالسهای الکتریکی تبدیل می کند. · مجموعه الکترود ها که ایمپالس را از انتقال دهنده می گیرند و آنها را به مناطق مختلف...
نویسنده :
مامان صبا
19:26
دردشقایق
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود- اما - طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه...
نویسنده :
مامان صبا
19:26
<no title>
ماه من! غصه اگر هست، بگو تا باشد! معنی خوشبختی، بودن اندوه است ...! این همه غصه و غم، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین ... ولی از یاد مبر؛ پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باز کسی می خواند؛ که خدا هست، خدا هست و چرا غصه؟! چرا؟!؟ ...
نویسنده :
مامان صبا
19:26
روزهای من
روزهای پر مشغله ای دارم .صبا الان هفده ماهه شده.هر روز تمرینهای زیادی رو که مربی گفتار درمانی صبا بهم میده رو با صبا تمرین میکنم تکرار وتکرار .یه وقتهایی خیلی دلم میسوز ه اون اللن وقت بازی و شیطنت شه اما مجبوره مثل ادم بزرگا بشینه و اموزش ببینه خدا رو شکر راضیم الان حدود 25تا کلمه میگه مخصوصا مامان گفتنش که خستگیمو دراورد.ولی بعضی وقتها جملات هم اوارو اشتباه میکنه مثل ورزش و بالش یا وقتی میگم بگو صبا من و میبوسه یا مثلا گریه و گردو رو اشتباه میکنه .نمیدونم خدایا یعنی این اشتباهات اصلاح شدنییه .اگه اینجوری باشه بعدها خیلی درک جملات براش سخت میشه
نویسنده :
مامان صبا
19:26
روز عمل از زبان صبا
اونروز صبح سرد زمستون یادمه پنج صبح مامان وبابا منو لباس گرم پوشوندن سوار ماشین شدیم وبرای چندمین بار رفتیم بیمارستان حضرت رسول تاییدیه عمل وگرفتیم رفتیم بیمارستان لاله .خیلی گرسنم بود اما مامان وبابا هیچی بهم نمیدادن .تو بیمارستان لباسای ابی رنگی بهم پوشوندن که اصلا اندازم نبود چند بار سوزن تو دستام کردن خیلی میترسیدم تا ساعت نه که اومدن من واز مامان وبابا گرفتن .اقاهه با مهربونی بهم میخندید و لپم و میکشید اما من دوسش نداشتم اخه من مامانم و میخواستم .من یه جایی بردن که همه دیواراش سبز بود وخیلی هم سرد بود من رو تختی گذاشتن که بالاش پر چراغ بود دوباره دستام و سوراخ کردن هر چی فریاد میزدم مامانم نمی اومد ..........از خواب که بیدار شدم ما...
نویسنده :
مامان صبا
19:26
<no title>
اوای تو
امروز رفتم اداره وتقاضای مرخصیم و دادم دیگه فعلا یه سالی کار تعطیل اما کلاسای دانشگاه سر جاشه نمیتشه دل کند نه عاطفی نه عقلانی ...باید بیشتر و بیشتر باهات حرف بزنم دیگه کلمات رو باید تبدیل به جمله کنم .میدونی امروز گفتی اب بده قربونت برم خیلی خوشحالم ....کلمه هایی رو که تا حالا بلدی برات با تلفظ های با مزت لیست میکنم:کفش دش.-موز.بوس-ماما-دادا-امیر حسین.ادن-دایی-عمه-عمو.انو-دسشویی.دشی-چاقو.شاعو-دفتر.دتر-چشم.دعش-پا-دست.دش خداجون کمکم کن کمکم کن روز به روز توان بیشتری بهم بده ...
نویسنده :
مامان صبا
19:26