روز عمل از زبان صبا
اونروز صبح سرد زمستون یادمه پنج صبح مامان وبابا منو لباس گرم پوشوندن سوار ماشین شدیم وبرای چندمین بار رفتیم بیمارستان حضرت رسول تاییدیه عمل وگرفتیم رفتیم بیمارستان لاله .خیلی گرسنم بود اما مامان وبابا هیچی بهم نمیدادن .تو بیمارستان لباسای ابی رنگی بهم پوشوندن که اصلا اندازم نبود چند بار سوزن تو دستام کردن خیلی میترسیدم تا ساعت نه که اومدن من واز مامان وبابا گرفتن .اقاهه با مهربونی بهم میخندید و لپم و میکشید اما من دوسش نداشتم اخه من مامانم و میخواستم .من یه جایی بردن که همه دیواراش سبز بود وخیلی هم سرد بود من رو تختی گذاشتن که بالاش پر چراغ بود دوباره دستام و سوراخ کردن هر چی فریاد میزدم مامانم نمی اومد ..........از خواب که بیدار شدم ما...
نویسنده :
مامان صبا
19:26