صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

شکست سکوت

صبا کاشت حلزون شنوایی شده و حالا شنواست.

روز عمل از زبان صبا

اونروز صبح سرد زمستون یادمه پنج صبح مامان وبابا منو لباس گرم پوشوندن سوار ماشین شدیم وبرای چندمین بار رفتیم بیمارستان حضرت رسول تاییدیه عمل وگرفتیم رفتیم بیمارستان لاله .خیلی گرسنم بود اما مامان وبابا هیچی بهم نمیدادن .تو بیمارستان لباسای ابی رنگی بهم پوشوندن که اصلا اندازم نبود چند بار سوزن تو دستام کردن خیلی میترسیدم تا ساعت نه که اومدن من واز مامان وبابا گرفتن .اقاهه با مهربونی بهم میخندید و لپم و میکشید اما من دوسش نداشتم اخه من مامانم و میخواستم .من یه جایی بردن که همه دیواراش سبز بود وخیلی هم سرد بود من رو تختی گذاشتن که بالاش پر چراغ بود دوباره دستام و سوراخ کردن هر چی فریاد میزدم مامانم نمی اومد ..........از خواب که بیدار شدم ما...
27 شهريور 1390

اوای تو

امروز رفتم اداره وتقاضای مرخصیم و دادم دیگه فعلا یه سالی کار تعطیل اما کلاسای دانشگاه سر جاشه نمیتشه دل کند نه عاطفی نه عقلانی ...باید بیشتر و بیشتر باهات حرف بزنم دیگه کلمات  رو باید تبدیل به جمله کنم .میدونی امروز گفتی اب  بده قربونت برم خیلی خوشحالم ....کلمه هایی رو که تا حالا بلدی برات با تلفظ های با مزت لیست میکنم:کفش دش.-موز.بوس-ماما-دادا-امیر حسین.ادن-دایی-عمه-عمو.انو-دسشویی.دشی-چاقو.شاعو-دفتر.دتر-چشم.دعش-پا-دست.دش خداجون کمکم کن  کمکم کن روز به روز توان بیشتری بهم بده ...
27 شهريور 1390

<no title>

دل م کسی را میخواهد، که نابینا باشد خط بریل بداند فصل به فصل تنم را بخواند بازی های ادبی ام را کشف کند دستش را بگیرم… بازو به بازو دنیا را برایش تعریف کنم چشمش شوم و تمامی زشتی های جهان را برایش از قلم بیاندازم   ...
27 شهريور 1390

برای دل غمگینم

  از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود *** از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت قرنها از مرگ آدم هم گذشت ای دریغا آدمیت برنگشت (فریدون مشیری)http://www.asroneh.com/   کاش گوشی دختر من هم مثل عینک برای مردم جا می افتاد. کاش هیچ ناشنوایی رو هرچند بدون سمعک وکاشت حلزون کرو لال نمیگفتند. دلم خیلی گرفته ...
27 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکست سکوت می باشد